بده ساقی از آن ساغر که جان راسربه سرسوزد غمش پروانه دل راسراسر بال وپر سوزد خلاصی بخشد این تن را زبار معصیت کاری بیفتد شعله اش کون ومکان را خشک وتر سوزد
نظرات (۰)