تنها دارایی من
در سکوت شبهای تار
که /سهم هیچکس نخواهد شد
فریاد مرگ است
نزدیکتر بیا
نزدیکتر بیا
دراین سکوت شب
درانتهای خستگی مرگبار روز
ای دوست گریه کن
برروزگارمن
می دانم ازهمه، غمگین ترین منم
دلواپس ازسکوت
دلخسته ازطپش
لبریز دردودوغم
#علیرضا_ناظمی
سَر میزنم،
سرِ کوچه ات
گاهی که ساعت قلبم
زنگ می زند
و میرسم به
طپشْ
طپشِ
آن لحظه
که از پنجره ات می گذرم
بی مَهابا
تَلنگُر می زنم به شیشه ات
وتو نمی شنوی مرا
که بغض ابر های سنگینم
بشنو تَصنیفِ چشمان ام را
که
قطره
قطره
قطره
از سُکوتِ آتشین تو
فرو می چکد ِ
درپس این میله ها
درپس آن پنجره
تونگاهت سوی من
من نگاهم سوی تو
آه درعصری سرد
بازکن پنجره را
غزلی بخوان برای من وخود
غزل عشق و وفا
همصدا باشیدا
بانگاه خسته ات
باز هم شعربگو
شعرهایی. همه از هم نفسی
ای.......
غزلی بازبخوان
سخنی بازبگو
که سکوتت سرد است
زندگی پردرد است