آنقدر در کوی تو حیران وسرگردان شوم
در غم هجران تو در خون خود غلطان شوم
همچو مجنون مسلکان در کوی تو مسکن کنم
یا برای وصل تو ای یار در زندان شوم
ای که عشقت از ازل با هستیم پیوند خورد
گو چگونه درد هجرت را کنون درمان شوم
در دو چشمم نازنینا جستجو کن اشک را چون توانم نازنین در هجر تو خندان شوم
کی توانم در دلت ای دلبر ای زیبای من
ساعتی را جای گیرم اندر آن مهمان شوم