تایتل قالب


۱۶۵ مطلب توسط «علیرضا ناظمی» ثبت شده است

درعشق غمی نهفته
هردم
درغم شرری نهفته
هر دم
درهرشرری نهفته
غم هم
این عشق عجب حکایتی شد
ما را به غم تو مبتلا کرد
آنجا به غم تو آشنا کرد
بارنج فراق غم بپا کرد
باشعر زغم ترانه ها کرد
خندید به حال زارم آخر
مجنون  وبه عشق مبتلا کرد
از جام وفا مرا صفا داد
از درد به جام ما بلا داد
یکدم زعنایتی شبانه
سجاده ای از من ودعا داد
من شاکر لطف حی سبحان
من خادم درگه توسلطان
من عاشق  یارم ازدل وجان
جانا بکن استجابتی نو
عاشق شدم وحکایتی نو
درجام من ازوفا بلا ریز
درباده ما  می  صفا ریز
ممنون تو ام خدای سبحان
حال دلم از غمش پریشان
داغ غم او به جام ماکن
مارابه غمش تو مبتلا کن


علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۲۰ ۰ ۰ ۲۶۸

علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۲۰ ۰ ۰ ۲۶۸


خاک در تو نازنین سرمه چشم تارمن
یادتو ای نگارمن صبر من وقرار من
روی به سوی کوی تو کنم زبهر عافیت
ای همه عمر من مکن ریش دل فگار من
لعل لبت چو جام می،  نوشم ویک نفس چنین
همی بگویم ازوفا بمان تو درکنار من
کاش نمی شد اینچنین خسته وزار ودل غمین
راه نشین کوی تو این دل بی قرار من
یا تو بخوانم ازادب یا که نگو برو برو
مرو زپیش چشم من دلبر غمگسار من
یکدل ویک زبان شوم با تو اگر بخوانی ام
ای که امید من به توست خوبترین بهار من
(ناظم) دل غمین بگو نظم به شعر پارسی
شعر نگار  می شود باعث افتخار من


علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۱۹ ۰ ۰ ۳۰۹

علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۱۹ ۰ ۰ ۳۰۹


چه شبها که بی تو سحر می شود خوب  من
ودل درپی ات  دربدر می شود خوب من
چه شبها که تا صبح کابوس وحشت ببینم همی
وبرصورتم گونه تر می شود خوب  من
دلم خوش که در سرخوشی غوطه ور گشته ای
ومن هم به غم غوطه ور می شوم خوب من
شب وروز گم کرده ام وقت را
وبی تو دلم پرشرر می شود خوب من
زهجران  به سر خاک غم می کنم بازهم
زداغت چه خاکم  به سرمی شود خوب من
ببین عشق تو شاعرم کرده با شعر هم
همه حرف ها ساده تر  می شود خوب
غزلهای من درد دلهای من با تواست
وابیات ها هم خبر می شود خوب من
نه درچشم خوابی برایم نه آرام در سر
که عشقت به سر شور سرمی شود خوب من
بخوان شعر ودفتر تو بگشا ببین عاشقی را
که شب بی تو سر می شود خوب من
فراموش منما تورا آنچه گفتم زهجران
که بی تو دلم نوحه گر می شود خوب من
بیا ساعتی توقدم نه به چشمم که اینجا
دقایق بدون تو دارد هدر می شود خوب من


علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۱۷ ۰ ۰ ۲۲۳

علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۱۷ ۰ ۰ ۲۲۳


بیادت هستم واین شعر گفتن ها بهانه ست
غزل گفتن فقط یک گوشه از این حرفهای عاشقانه ست
دلم بدجور می گیرد چواز تو دور ومهجورم
بخوان حال دلم بنگر که اینها ناله هایی شاعرانه است
زدرد دوریت از چشم خونبارم شب وروزم
وازهجران وغربت شام تارم چون فسانه ست
غزلهایم همه مملو زدرد وغربت وعزلت
واشعارم همه مرثیه هایی غمگنانه ست
سپاهانی ام وعشق وطن دارم چه فرقی می کند من را
که شهرم اردبیل وفارس ، قم یاهگمتانه ست
درآشوبم و بد جوراین  دلم گیر است می دانی
واین دلتنگی من خاطراتی کودکانه ست
شراب ومستی  ازجام تودارم من
واین مجنونی عشق تو رویای شبانه ست
دلم می خواهد از تو دوریم پایان پذیرد زود زود اما
برای استجابت شرط آن هم یک دعای مادرانه ست
سخنهایم تو باور کن ،غمم پایان پذیرد باز  واین
هجران وغمگینی غمی ناباورانه ست
میسر گرنشد وصل وغمین گر  مانده دل اینجا
نخور غم ای دل عاشق که این رسم زمانه ست
دعاهایم همه گردید اجابت موسم وصلت رسد بشنو
که در هرگوشه ازلطف خدایت صد نشانه ست
به کویت من بیایم با  دو صد شور وشعف از نو
چه حالی هست  دراین ره که دل سویش روانه ست


علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۱۶ ۰ ۰ ۲۸۰

علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۱۶ ۰ ۰ ۲۸۰


جام من ازفراق تو، لبالب ازشراب غم
وز قدح فراق تو، دل شده بس خراب غم
ای تو نگار نازنین ،رفتی واز غمت چنین
دیده پر آب می کند، عاشقت از گلاب غم
محمل ما دراین بهار، بی تو خزان بی بر است
انجمن از نبودنت ،مملو پیچ وتاب غم
زرفتنت دلم شکست، دوچشم درغمت نشست
ودیده نیز چون دلم ،گریست در صواب غم
چه گویم ازغم فراق، که بر دلم نهاده داغ
یاد تو میکند دل از، خواندن شعر ناب غم
اگر تو رفتی ازبرم، به قاب سینه جای توست
نگه به عکس تو مرا، رهاند از عذاب غم


علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۱۶ ۰ ۰ ۲۳۸

علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۱۶ ۰ ۰ ۲۳۸


مقیم کوی توام ای نگار فرزانه
هوا هوای دل است وغمی غریبانه
دراین سرم بنگر شور وحال سرمستی
یکی دوجرعه بده می زجام وپیمانه
اسیر هجر توام پس بیا ورحمی کن
یگانه ی گل من ای عزیز فرزانه
ترحمی بنما میهمان خوان توایم
امید مابه تو وآن عطای شاهانه
لطافت تو اگر بادلم شود همراه
لهیب می زند عشقم به شمع وپروانه
همیشه با غم عشقت دلم بود مانوس
زدم تفالی آمد بیا به میخانه
ازاین قدوم تو جانا قرار می گیرد
دل از حضور تو درمجلس کریمانه
هر آنچه گفتم وگویم حقیقت محض است
به خط ونامه(ناظم)به شعر وافسانه


علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۱۶ ۰ ۰ ۲۵۶

علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۱۶ ۰ ۰ ۲۵۶


هوای شعر عشق تو چه شوری درمن آورده
زکوی عاشقان تک خوشه ای از خرمن آورده
زعطر عنبرین عطر گیسویش همی مستم
که دل از من ببرده وی ولی جان ایمن آورده
من از این شور و حال عاشقی البته دانستم
که دلبر با می عشقش مرا در گلشن آورده
از این تدبیر خوش فال برهمن لیک دانستم
که این دلبر گل گیسو برای چون من آورده
دمی از کوی وی من برنگردم تا به وصل اوشوم نایل
که امید است پایم را به کوی و برزن آورده
نشاید عشق را نابود کردن در چنین حالی
که می در کف کند ساقی که گوید دشمن آورده
سخن از یازده آمد چه خوش یمن وچه خوش باشد
که چون این یازده آمد دو دل در یک من آورده
شدم مست و خراب وخوش منم از باده اش سرخوش
که جان عاشقان را خوش در این دشت تن آورده
مرا بگذار ای ساقی که در جنت می باقی
تواند یافت آن دلبر سبویش مأمن آورده
صبا را گو زکوی یار عطری آورد گرچه
فراقش مدتی ما را چنین در گلخن آورده
برو خوش باش ای عاشق به یکرنگی ببال آخر
صداقت عشق را بنگر مگو اهریمن آورده
نما رحمی به حال من اسیر مضطر وزارم
چه شور وحال من دارم که در من این من آورده


علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۱۴ ۰ ۰ ۲۵۲

علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۱۴ ۰ ۰ ۲۵۲



آمدم درآشیان عشق تو ماواکنم
زندگی ازسربگیرم عشق را احیا کنم
سالها ازبی وفایی کسان رنجیده ام
آمدم درسینه ات مهر و وفا پیدا کنم


علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۱۲ ۰ ۰ ۲۲۲

علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۱۲ ۰ ۰ ۲۲۲


نقاب چهره راکناربزن
کنارمن نشین وزار بزن
طرب نما و پایکوب وبرقص
به شام تارمن بیاوتاربزن


علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۱۲ ۰ ۰ ۲۲۵

علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۱۲ ۰ ۰ ۲۲۵


درپس این میله ها
درپس آن پنجره
تونگاهت سوی من
من نگاهم سوی تو
آه درعصری سرد
بازکن پنجره را
غزلی بخوان برای من وخود
غزل عشق و وفا
همصدا باشیدا
بانگاه خسته ات
باز هم شعربگو
شعرهایی. همه از هم نفسی
ای.......
غزلی بازبخوان
سخنی بازبگو
که سکوتت سرد است
زندگی پردرد است


علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۱۲ ۰ ۰ ۲۶۰

علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۱۲ ۰ ۰ ۲۶۰


۱ ۲ ۳ ... ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ... ۱۵ ۱۶ ۱۷

شعرهای علیرضا ناظمی

شاعر ،نویسنده و منتقد

اشعار و سروده های پارسی شاعر علیرضا ناظمی(ناظم)