تایتل قالب


۱۶۵ مطلب توسط «علیرضا ناظمی» ثبت شده است

درسینه غمی ست لیک این درد نهان
وان درد که بر چهره کس نیست عیان
سرتابه قدم غصه و غم مالامال
تابی نبود ازاین الم درتن وجان
تاکی به تمنای وصال معشوق
دررنج وغم فراق ازجور زمان
ای صاحب گردون وسپهر وهامون
رسم تو نباشد که اسیری به فغان
من مدعی ام تو خستگان رامددی
عشق است وفراق دلبر وفصل خزان
لبریز کنی باده می خواران را
یک جرعه بده زباده شوکریان
رفتم زفراق دوست من ناله کنم
ضحاک صفت چومردم دون زمان
ای آنکه زدرد عاشقان آگاهی
نام تو کلام مجلس اهل بیان
امید دل خسته عشاق تویی
ظالم شوی ار ظلم کنی بر دگران
مجنون سرکوی پری رویان را
یاری بنما تو ای خداوند جهان


علیرضا ناظمی ۹۸-۹-۱۱ ۰ ۰ ۲۵۳

علیرضا ناظمی ۹۸-۹-۱۱ ۰ ۰ ۲۵۳



افتاده ام از پا مرا حالی نمانده ست
دیگر مرا آرامشی عالی نمانده ست
لبریز دردم بسکه سودای تو دارم
زین گردوی تر هم مرا فالی نمانده ست
برصفحه شطرنج دل مات تو گشتم
کیش تو ام جای تو هم خالی نمانده ست
دلبر دراین شبهای تنهایی دراین شهر
برناظمی والی وسالاری نمانده ست
چون نیستی از تاروپود نقش القاچ
زین فرش ها نقشی براین قالی نمانده ست
از رفتنت برلوح دل امروز وفردا
جز یک غزل از شاعر لالی نمانده ست


علیرضا ناظمی ۹۸-۹-۰۷ ۰ ۰ ۲۹۳

علیرضا ناظمی ۹۸-۹-۰۷ ۰ ۰ ۲۹۳


دریای شوکتی که به دنیای باور است
از منتهای عشق مصفای مادر است
آن عطر بی بدیل که بر تارک گل است
یک قطره از حضور مطلای مادر است
در واژگان کلام محبت شنیده ای
این نام زیب زیور زیبای مادر است
آن در عصمتی که به عالم نشانه است
از غمزه ی نگاه وتمنای مادر است
عشقی که جملگان به پناهش قدم زنند
از سایه سار مقدم زیبای مادر است
آن جنتی که جمله زنامش قلم زنند
در زیر گام ها وقدم های مادر است
ناظم به قصد حرمت مادر بگو به بانگ
آری بهشت زیر قدم های مادر است


علیرضا ناظمی ۹۸-۹-۰۶ ۰ ۰ ۲۷۵

علیرضا ناظمی ۹۸-۹-۰۶ ۰ ۰ ۲۷۵



آهسته تر از  نم غم عشق
 گام تو بر این رخ خیال است
این حس خزان شدن گذشته
رفتن ز حریم تو محال است
چون برف، به سر سپید خطی
بر زلف سیاه شب  در آمد
ردی شد و راه رانشان داد
این دل به کمند  دلبر آمد
بی تو به کدام حالت غم
مشغول وپناه برده باشم
از عشق تو با کدام واژه
در  دکلمه غم شمرده باشم
اینجا سخن از ترانه سخت است
یک مثنوی غمین به کارم
دیوانی از آن سرودن سرد
افتاده به سمت اختیارم
اینجا که دوسه سطر پارسی هست
درکنج رباعی نوایم
یک عالمه شکوه مانده باشوق
درجمله ی قطعه پاره هایم
اینجا نه غزل نه بیت ومصرع
حال خوشی از غمت ندارند
اینجا همه در غمند وابیات
آرام ز رفتنت ندارند
اینجا سخن از غم است و آشوب
در دکلمه ها هزار درد است
فانوس بیاور ای نگارم
درکنج غمم، هوا چه سرد است
اینجا به کلام حرف عشق است
درلفظ وسخن دلی فسرده
اینجا همه جاست تاروتاریک
اینجا دل من زغصه مرده
اینجا تو دوباره کن طلوعی
تا کل حیات جان بگیرد
اینجا تو بیار شب چراغی
تا روح ستاره ای نمیرد


علیرضا ناظمی ۹۸-۹-۰۴ ۰ ۰ ۲۵۴

علیرضا ناظمی ۹۸-۹-۰۴ ۰ ۰ ۲۵۴


زطفلی سهم من را غم نوشتند

فراق وغصه وماتم نوشتند

مرادادند اندوه یتیمی

محبت رابه کامم کم نوشتند

جوان بودم شکست از غصه پشتم

کمان پشت من راخم نوشتند

به عهد عاشقی با عشق دلبر 

برایم شرحی از مرحم نوشتند

ولی می سوزد از هجرش وجودم

چودر آخر دوسطری کم نوشتند

من وحیرانی عشق توجانا

به چشمم چشمه زمزم نوشتند

تو شک داری به لطف کردگارت

که عشق ما برای هم نوشتند

بیس من دوستت دارم خطا نیست

که گویم شعر ما برجم نوشتند

 

 


علیرضا ناظمی ۹۸-۹-۰۱ ۰ ۰ ۲۶۶

علیرضا ناظمی ۹۸-۹-۰۱ ۰ ۰ ۲۶۶


خدایا چرااینچنین بی کسم
بدینسان گرفتار هرناکسم
خدایا چرا زندگی بی وفاست
خدایا چراراه بی انتهاست
چراهر کسی بی وفایی کند
زند لاف و مردم نمایی کند
چرامردم این زمان دشمنند
چرادشمنان دل به هم می دهند
دل ماچرا ای خدا بی ریاست
چرایارومحبوب مابی وفاست
چرامردی مردمان گم شده
چراباده عاشقان خم شده
چراخم شود هرکمرزیر بار
چراعشق افتاده یک سو کنار
چرادلها کویر بی گیاه است
چرامهرومحبت ها گناه است
چرادرشهرکولی بی غذاماند
غزلهای دلم بی محتوا ماند
چرامردم به فکر خویش خویشند
همه سوهان این دلهای ریشند
دگر همسایه آزاری خطانیست
دگرخوبی عزیزان راسزانیست
چرابمب واتم درسفره ماست
همیشه رنج وغم درچهره ماست
چرالیلی وشان شاداب وشادند
یتیمان گو چرادراضطرابند
چراعشاق دربند محبت
چرامعشوقه درسرفصل صحبت
جوابی گو برای این سوالم
چرا اینقدر در فکروخیالم
چرامجنون صفت مست جنونم
چه سازم باغم در دل فزونم
بسوزد گوچرااین استخوانم
چراازغصه بند آید زبانم
چراغمخواروهمرازی دگرنیست
به دل جز غم چراسازی دگرنیست
چرانامادری ها اهل شرند
چرااین مردمان مانند ببرند
چراهرسوجوانی اوفتاده
یکی فرزند دربرزن نهاده
چراهرسوجوانان گرفتار
همیشه غرق درفکرندوبیکار
یکی گوید که خرج ازدخل بیش است
یکی گوید دلم هم ریش ریش است
یکی گوید فلانی شوهرم مرد
یکی گوید جوانم زهروسم خورد
طبیبان ازچه دل رحمی ندارند
دگر فکر دل زخمی ندارند
فقط درفکرجیب و در زر و زور
فقط درفکر آن شبهای دیجور
چرا غم دردرونم لانه کرده
چراموی مرا غم شانه کرده
پسرها مثل دخترها  و بس  زشت
دگر درقبر نگذارد کسی خشت
چراقصرمحبت واژگون است
حسین(ع) توچرادرتشت خون است
چرا دست دعا خالی خالی ست
ظهور حضرتت گویی خیالی ست
چرا آنروز موعودت نیامد
چرا مهدی(عج) مسعودت نیامد
چرا(ناظم) سخن با درد گوید
غزلهایی همیشه سرد گوید


علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۲۵ ۰ ۰ ۲۸۷

علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۲۵ ۰ ۰ ۲۸۷


حالی  بپرس  از  دل پر دردم     ای نگار
من  ماندم  وغم تو واین  درد ماندگار
یارا بیا زسرمهر و وفایت در این زمان
درد مرا کن التیام و به قلبم شرر نبار
ای آشنای این دل غمگین وغمزده
یاری نمی کنی  مرا تو دراین روز وروزگار
رحمی به حال بی کسی این دلم نما
از قلب پر زغصه ام اندوه واگذار
ناز از وفا تو کم کن وبرمن نظر نما
اینجا ز لطف توست که ماندم دراین قرار
نور دوچشم تار منی ای تو نازنین
هستی تمام هستی ام ای عشق ماندگار
جانم به لب رسیده به کویم بیا دمی
یک بار باز بر سر دیده قدم گذار
راه دلم نبسته ام به تو در باز کن بیا
ناظم تو باب عشق گشا دروفای یار


علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۲۳ ۰ ۰ ۲۳۸

علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۲۳ ۰ ۰ ۲۳۸


حال دلم عوض شده با بودنت نگار
ای مهربانترین گل عشقی به دل بکار
فصل خزان شده به تمنای یک نگاه
باران بزن تو باز هم ابری شو وببار
اینجا حریم دل شده آماده حضور
ای نازنین من  به دو چشم قدم گذار
وز مقدم تو درد ومحن رفت وبی اثر
اندوه وغصه از دلم افتاده درکنار
باعشق روی ماه تو ای نازنین من
یک کاروان دل است به عشق تو بی‌قرار
باحظ حضرتت به تنعم نشست دل
وز حظ مقدمت به تماشاست جان نثار
اینجاست یک جهان که به پابوس ت ای عزیز
تعظیم می کنند که بر سرتو پاگذار
سنگ صبور تو منم ای در دو دیده ام
در قلب جای توست ، فرودآ  تو شهریار


علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۲۲ ۱ ۰ ۲۵۹

علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۲۲ ۱ ۰ ۲۵۹


چشمهایم به تماشای تو اینجا مانده
هرطرف شور تماشای تو زیبا مانده
درسرم شوق وصال است ومن می دانم
دیده بر در به تمنای تو یکتا مانده
عاشقم سهم من از عاشقی ودلبری ام
عشق وهم صحبتی با تو به شبها مانده
می   نخواهم ز سبوی ونه زجام صهبا
باده نو شم من از آن ساغر پیدا مانده
شاعر عشقم وبا شوق وصال تو خوشم
دلخوشم عشق تو در جان ودلم جامانده


علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۲۱ ۰ ۰ ۲۴۱

علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۲۱ ۰ ۰ ۲۴۱


درکار عشق حاجت هیچ استخاره نیست
من عاشقم ودرد مرا هیچ چاره نیستس
یارا ببین که عمر چه کوتاه واندک است
لذت ببر که عمر تو عمر دوباره نیست
دستت  به دست  من بده وعاشقی بکن
آذر بزن به دل که غمی از شراره نیست
در آسمان عشق تو بی عشق روی تو
جانا بدان که بی تو به چشمم  ستاره نیست


علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۲۰ ۰ ۰ ۲۴۳

علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۲۰ ۰ ۰ ۲۴۳


۱ ۲ ۳ ... ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ... ۱۵ ۱۶ ۱۷

شعرهای علیرضا ناظمی

شاعر ،نویسنده و منتقد

اشعار و سروده های پارسی شاعر علیرضا ناظمی(ناظم)