تایتل قالب


۱۹ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است


سودای جام این دل دیوانه می کند
راهش جدا زمسجد وبتخانه می کند
با واعظان شهر به مجلس نمی رود
ترک ریا و مسند و حنانه می کند
درکش قدح که موسم رسوایی آمده
کو آن  بتی که قسم پیمانه می کند
هشدار وقت را که تباهی تمام شد
شاهد زغیب رو سوی میخانه می کند
الحق چه مسندی ست تبانی عقل ودل
کان هر کدام کار حکیمانه می کند
پرکن پیاله عقل ببین کارگر شده
پیش آر می که مصدر جانانه می کند
(ناظم) به عیش کوش وزمستی حذر نکن
این جام وباده لطف کریمانه می کند


 


علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۱۹ ۰ ۰ ۲۲۷

علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۱۹ ۰ ۰ ۲۲۷



من ازغم عشق تو وین  حال دگردارم
عشق است وفراق تو من شوربه سردارم
رفتی وبه هجرتو می سوزم ومی سازم
لیکن زفراق تواشکی به بصر دارم
یکتا گهر نازم من دل به تو می بازم
یک مرحمتی جانا چون دیده تردارم
من درطلبت حیران گمگشته وسرگردان
رفتی وبه راه تو من دیده به در دارم
ازغصه هجرانت پشتم زجفا خم شد
ضمنا تو بیا بنگر دستان به کمردارم
شش گوشه شده قلبم ازغربت هجرانت
ای جان توبیا بنگر شش گوشه جگردارم
روزم شب تاریک است ای مه تودرآ ازابر
حالا که دراین ظلمت من میل سحردارم
فردا به طواف تو من زائر گیسویت
یارا من سودایی سمت تو گذر دارم
یکسربه تواندیشم هرگوشه ترابینم
دردیده مکان توست اندیشه بسر دارم
ازلطف تومسرورم وزعشق تومغرورم
راه تو همی پویم من میل خطر دارم
(ناظم) شده اشعارت موسیقی شعر من
یک خاطره زین اشعار درذهن نظردارم


علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۱۸ ۰ ۰ ۲۴۳

علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۱۸ ۰ ۰ ۲۴۳



نگار خوش خرامان وسهی سرو گل اندامم
مجعد گیسوی مشکین پر تحصیل ایامم
زحسن روی تو نسرین کشیده پای ازبستان
زخط وخال روی تو قمر افتاده در جامم
به طلعت ماه سیمایی به رایت عالم آرایی
سرانداز از سرت مقصوره چون میسور شد کامم
مرا تو غایت مقصود مراد وآیت ومطلوب
نظر کن یک نظر بر رقعه ی حاجات وپیغامم
رمق از تن فرو مانده از این فرجام نامعلوم
به تأویلی وتغییری بکن معلوم فرجامم
شرابی در سبو آور که مستوری برد از چشم
شود خود مرحم جان و ببخشد کام ناکامم
حیاتی تازه می بخشد طواف کعبه معبود
بگرد کوی اوهر لحظه من در طوف واحرامم
مرا کافیست تقصیر و وقوف و رمی وقربانی
به گوش عاشقان جانان رسان سودای اسلامم




 


علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۱۶ ۰ ۰ ۲۰۲

علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۱۶ ۰ ۰ ۲۰۲


سکوتم را نمی بینی
نگاهم رانمی خوانی
تواز احساس من 
ای دلبر
ای زیبا
چه می فهمی؟ 
چه می دانی. ؟
دلم اکنون 
پراز ترس وهراس است
نمازم را
نیازم را
دعایم را
چه می فهمی.؟
چه می دانی؟ 
بیا دل راخدایی کن
بیا دل راخدایی کن
تماشا کن تماشا کن
تواکنون پشت این درب مدرنیسم
وگرداگرد این شهرتمدن
دگرنیست 
اثر ازمهرخ ومجنون ولیلا
ومی دانم 
نمی بینی تو غمهای نهانی را
ومی دانم نمی فهمی تورنج زندگانی را
نجاتم ده 
نجاتم ده 
بگرد 
اینک وپیداکن مرا
زندانی بند بلا
قربانی شهرخطا را
رهایم کن 
رهایم کن
روم دربند وهم خویش تانابود گردم 
غمم تسکین ندارد
مرا تنها رها کن 
تابمیرم
 باسکوتی سرد
 ازدست غم هجرعزیزان
به امید وصال عشق جانان
درآن سو پنجره بگشا 
ببین سرمست گلها درحیاتند
مشامت تازه کن
تاکه شوی مست
بدان امید هم هست
بیا همجوشی دلها ببین
زیبای تنها
نهال عشق خشکیده 
ومن تنها وغمدیده 
کنون در راه استقبال ازمرگ 
روم باچشم گریان
به امید وصال عشق جانان

 


علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۱۶ ۰ ۰ ۲۰۶

علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۱۶ ۰ ۰ ۲۰۶



زبانم باز شد ازمن تو رنجیدی،نفهمیدم
واشک از دیده باریدی ولرزیدی،نفهمیدم
به اشک و آه آزردم تمام بند بندت را
تو ازاین حال وکردارم چه ترسیدی،نفهمیدم
رخ همچون مهت ازمن گرفتی، چشمهایت گفت
کمی از عشق من در شک وتردیدی ،نفهمیدم
تو رفتی و سکوتت داشت صد فریاد درد آلود
که یعنی تو خودت هم عین تهدیدی ،نفهمیدم
به کوه سینه دردی مانده از جهلی که کردم من
زمن کینه گرفتی ومرا ،یعنی نبخشیدی،نفهمیدم
به  آنی از سر مهر  وبه دلسوزی جفا کردم
ز رفتارم  خطا دیدی و فهمیدی ....،نفهمیدم
به شکوه باز کن لب را سکوت خویش را بشکن
گلایه کن مرا تو بد دهن دیدی، نفهمیدم
زکوی دل نرو جانا ،حریم عشق جای توست
بساط خویش را از چه تو برچیدی، نفهمیدم
مرا در خویش پیدا کن زپایم صد گره وا کن
تمنا میکنم، من راتو بخشیدی ....!نفهمیدم


علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۱۵ ۰ ۰ ۲۲۲

علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۱۵ ۰ ۰ ۲۲۲



اشکم در آمده زغمت دیده تر کنم
یا اینکه حس عاشقی به ترا بیشتر کنم
من رابسوی خویش کشاندی ولاجرم
بگزاریم به خویش که حس  خطر کنم
اینجا برابرم تو ببین بسته راهها
چندان که هیچ نمانده ضرر کنم
در اضطراب مانده دلم، گریه ام ببین
حالم خراب وترسم از در گذر کنم
پیمان شکن نبوده ام ازچه تو راندی ام
شاید قرار بوده ترا دربدر کنم
دستت به دست من ،که رهایت نمی کنم
حتی اگر ضرر زهمین بیشتر کنم
از کوی تو نمی روم از فرط عاشقی
حتی اگر بمیرم وقصد سفرکنم
روز نخست عهد من وتو میان ما
ترسیم کرد آنچه به ملک بشر کنم


علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۱۵ ۰ ۰ ۲۳۱

علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۱۵ ۰ ۰ ۲۳۱


لیلی بخواب ،آن یار مجنونت فنا شد
شعله به دامن بود ودرآتش فدا شد
دست تهی بر سرنهاد و در نهادش
آهی کشید وشرمناک از ماجرا شد
درد غمی در خاطرات ذهن او ماند
هرگز نمیگویم  چنین بود و چه ها شد
رفتار تو بوی رفاقت داشت اما
در ذهن من تشکیک آمد کودتا شد
با خاطر آزرده دروهم عجیبی
سر کرد و افسوسش دلیل مدعا شد
خندید از زخم عجیب بر تنش او
از درد داغی که دل او مبتلا شد
آنکه دلش خوش بود پشتت بود هرجا
پشتش شکست وقامتش خم از جفا شد
درد عجیبی غربت بعد از وصال است
هجران بعد از وصل درد بی دوا شد
خم کرده ام سر تا که چشم من نیافتد
درچشمت ازشرمی که از روی شما شد
تا در تنم جان هست براین عهد هستم
عهدی که از اول برایت ادعا شد
سهم تو از این زندگی عاشق کشی بود
سهم من از این زندگی جام بلا شد
در پای لیلی جان فشاندن کار عشق است
لیلی بخواب، آن یار مجنونت فنا شد
 


علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۱۴ ۱ ۰ ۱۶۰

علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۱۴ ۱ ۰ ۱۶۰


زکوی اهل دل صبا، بیار بویی ازبهار
عوض کن این هوای دی، صفابده به بیشه زار
یلی زن این حضور را ، به بانگ شادمانه ای
لهیب زن به عاشقان، ازاین زمان ناگوار
نبیذی ازخم می ات، بریز درسبوی یار
یقین که اهل دل شود، ازاین خم آن نگار، یار
بهار را عطا نما به آن نگار و گو به او
رها کن اضطراب را دراین شرار غمگسار
میسر است بهراو چوخانقاه عاشقی
ضیافتی بپاکن وبیاردوست درکنار
حریم دل پناه اوست، بخوانش ازادب که او
ادا کند جواب ما دراین حضور ماندگار
مکن شکایتی زدل که آستان حضرتش
نگاهدار آبروست به ملک شاه وشهریار
دلش زغم تهی کن وبگو به چشم عافیت
امید ده به جسم و جان بیاچوابرشونبار
یگانه همیشه ام ، بهار، عشق، آرزو
ظهورکن به چشم ما دراین زمان وروزگار
گواه عشق من تویی توبهترین ترانه ام
مهاجرم فدایی ام بخوان مرادراین شعار
لطیف گفتمت سخن کلام عاشقی ببین
یکایک این حقایق است به اختصار وافتخار
من وحکایتی چنین ندیده کس که عاشقی
(ناظم)عشق می شود دراین سرای زرنگار

 


علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۱۳ ۰ ۰ ۱۷۴

علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۱۳ ۰ ۰ ۱۷۴


بده ساقی از آن ساغر که جان راسربه سرسوزد

غمش پروانه دل راسراسر بال وپر سوزد

خلاصی بخشد این تن را زبار معصیت کاری

بیفتد شعله اش کون ومکان را خشک وتر سوزد


علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۱۲ ۰ ۱ ۵۳۸

علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۱۲ ۰ ۱ ۵۳۸


۱ ۲

شعرهای علیرضا ناظمی

شاعر ،نویسنده و منتقد

اشعار و سروده های پارسی شاعر علیرضا ناظمی(ناظم)