تایتل قالب


۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۸ ثبت شده است

چهارگاه

#گاه اول
به نگاه آسمانی ات
نیازمندم
وتمنای
سجده ای
از دستانت
دلخوشم
این روزها
در گوشه ای از سجاده ترمه، نمازم
گوشه محراب /

#گاه دوم
آی تمام دلخوشی
چرخ وفلک روزگارم
که ؛
در ‌شهربازی
انگشتانت
به قدر یک روز بارانی
جان گرفت/
و چون کور سوی
امیدی از ترس ویروسی
به تو ‌پناهنده شد،تنم
بنشین قدری
که زمان با هم بودنمان
بقدر یک چشمک ،کوتاه بود
و رد شد عقربه های ساعت مچی،
چقدر زود،
از بلوار نزدیک کوچه همدلی/

#گاه سو م
ببین خالی است
کوزه سفالی
اندوخته ام
وحوض ماهی های
شعرم
از شر شر آبشخور
سرریز شده تو/
و دستانم کفی بر آب دارد
در قنوت استغاثه هایم
وآبی درکفم نیست
که بقدر رفع عطشی
بریزم پای این گلوی
ترک ،ترک
آفتاب
خورده کویری ام/

#گاه ‌چهارم
چشمها
ببارید بر من
سهمگین قطره هایی از
ناودان ؛
بر دلی که عاشق شد
وپای در آبله دارد
بی حوصله تر از
شیشه های تلنگر خورده
در سکوت قاب هایی که
استکان استکان
عطش  می نوشند
در هرم حرم تنهایی،
و عروسک هایی
که به رسم
ادب
طبق طبق
شیفتگی را
در منحنی افقی عشق
به سر می برند
تا به باد سر سلامتی بدهند
وآمدن باران را ‌به خاکهای رس/
سر راهم را گرفته
کبوتر چاهی
و از دیدن خماری کوزه ام
نشان چشمه آب را می پرسد!!؟؟





 





 


علیرضا ناظمی ۹۸-۱۲-۲۱ ۰ ۰ ۳۳۶

علیرضا ناظمی ۹۸-۱۲-۲۱ ۰ ۰ ۳۳۶



پارک جنگلی، گوشه دنج آرامش امیر وماریا بود.
ماریا؛ گرم تماشای حیوانات بود .
اردک داخل قایق،لاک پشت سبز کنارسنگ وگوزنی که علف های کنار چمنزار را نشخوار می کرد.
امیر ؛در سفر شمال از علاقمندی های ماریا پرسید
وماریا با خنده گفت :
_چند بار می پرسی همون قبلی ها وادامه می داد؛
پیاده روی زمستانی کنار یه آدم دوست داشتنی که عاشقش باشی وآروم زیر چشمی امیر را نگاه  می کرد وباز دوباره ادامه می داد؛
_داخل خیابان زیر باران  وصدای جیک جیک گنجشک ها را که توی هوای بارانی دنبال سرپناه می گردند را....بعد؛
آروم، جیغی می کشید ومی گفت:
_ بازم بگم.
روزهایی که با امیر به کوه می رفتند، ماریا ؛مثل کسی که گمشده ای را پیدا کرده باشه از فرط خوشحالی فریاد می زد ومی گفت:
_ امیر احساس می کنم به خدا رسیدم؛
وامیر زیر لب می گفت:
_ دیوونه
روزهای آخر، ماریا حال خوشی نداشت.
دائم احساس خستگی می کرد و خمیازه هاش کشدار شده بود.
ناشناسی با امیر تماس گرفت ،
صداش می لرزید؛
بریده بریده گفت:
_ آقا..... ماریا ...بیمارستان
و....گوشی از دست امیر افتاد.


علیرضا ناظمی ۹۸-۱۲-۱۳ ۰ ۰ ۴۴۸

علیرضا ناظمی ۹۸-۱۲-۱۳ ۰ ۰ ۴۴۸


زخمه ای/
 بر سه تار سکوت
در کسوتی گنگ 
از هجوم هجمه های هجا
تاریِ کفش های مترسک،
و پاهای/
بی حوصله

جغد پیر شوم
غارغار غم انگیز
و سایه ی تکه ابرهای تاریک
بر گستره وطن
در طلوع اشغال مزرعه
پایکوبی اسب  ،
 و رقص بلدرچین
در زوزه ی مرگ
شکار شیر /
در وسعت آینه
و مرگ دارکوب ،
بر فراز لانه 
که شلیگ گلوله
سیاهی سوگ ،
غربت،
غ
م
در چنبره ی تاک
بر همین حوالی درخت ها

پریشانی گیسوی بید در باد
خلسه ای ظهر گاهی
در بهتی ناباورانه
از اشک، از تردید
قحط نان، آب
و سفره پیراهن چرکین مترسک ها ،
به مهمانی خویش
گنجشک های 
خیس را


علیرضا ناظمی ۹۸-۱۲-۱۰ ۰ ۰ ۴۳۲

علیرضا ناظمی ۹۸-۱۲-۱۰ ۰ ۰ ۴۳۲


ریختم در هیاهوی وسوسه
اندوهی دهشتناک را
از
چشم های سیاه بارانی
که ازدهام شب را
به سکوتی سرد مهمان می کند
وقت.... هق هق های شبانه
گربه های ملوس
وپنجه هایی که شرم دارند از
زیر ورو کشیدن
که باطن کاسه های  فیروزه ای آب را
خوب می فهمند
وشرم می کنند از
خلوت ماهی کوچک حوض همسایه
وقتی که با ماه تنهاست.....!!!!


علیرضا ناظمی ۹۸-۱۲-۰۹ ۱ ۰ ۴۰۹

علیرضا ناظمی ۹۸-۱۲-۰۹ ۱ ۰ ۴۰۹


شعرهای علیرضا ناظمی

شاعر ،نویسنده و منتقد

اشعار و سروده های پارسی شاعر علیرضا ناظمی(ناظم)