تایتل قالب


دویدم
اما نرسیدم
یا گردی زمین زیاد بود
ویا درازی راه
مهم نیست
مهم  تویی که هستی
یار غاری و
از اضطراب سینه هات می لرزم
می خواهم برایت  انجیر بیاورم
دستم نمی رسد
پابه پا می شوم
غوضک هایم چفتک می گیرند
ونمی رسم
تو هنوز در اشکفتگی هستی
دیشب برایم از غار عکس فرستادی
صدای خفاش می آمد
میان ظلمات رعد وبرق بود چقدر
تگرک گرفته بود و بهمن
حوالی یک بامداد فرو ریخت
پلکهایم افتاد
چقدر شاطر علی ممد خواندم
ناقوس کلیسا هم بیدار نکرد چشمهایم را
پدر مقدس برایم از خیال خال تو گفت
هاشور شیرین تو
«معصومیت»« ابد ویک روز»ی که مرا عصبانی کرد
بگویم «عصبانی نیستم» وتو باور نکن
از «دجله تا شام» پابه پایت آمدم
مثل دوخط موازی کنار هم
دخترک  موطلایی را یادت هست
برای نوشیدن Cherry wine
چقدر التماس.می کرد درکافه روستا
از دهان هلن چقدر ازتو شنیدم
وتو یک خاتون لاکچری بودی باموهای بلوند
هرکجا رفتم تازه از آنجا رفته بودی
با نل ووترنت هم آمدیم
تا سر تقسم
چراغ قرمز شد
ما ماندیم.پشت چهار راه
وتو تا  نقطه سرخط رفته بودی
من به رسم الخط دیروز.... رسیدم
حذف تتابع اضافات
آیفون، تصویری
وخانه خرابی دل
صفای چشمه ساران را
نگاه باد و باران را
نسیم جوکناران را
هوای کشتزاران را
وعطر یک زن تنها میان کوهساران را
همیشه دوستش دارم
#علیرضا


علیرضا ناظمی ۹۹-۷-۱۳ ۰ ۱ ۶۱

علیرضا ناظمی ۹۹-۷-۱۳ ۰ ۱ ۶۱


دلم را آیه روشن تو باشی
شکوه وشوکت گلشن تو باشی
به هر صبحم کنارچایی هِل
یکی را خواهم، آن یک تن ،تو باشی

#علیرضا- ناظمی


علیرضا ناظمی ۹۹-۷-۰۷ ۰ ۰ ۸۰

علیرضا ناظمی ۹۹-۷-۰۷ ۰ ۰ ۸۰


بنام یزدان

برای  سروده  بانو ساغر راد
به قلم ، علیرضا ناظمی

 

 

از گلوی اتفاق
زنی می روید
به تناسب لبهایش
َشعر می آید
زنی که خلوتش نارنجی
طعم لبانش سیب
واین زن
همچنان ادامه دارد

#ساغر‌_راد

 

 

 

درود بر شاعر شعر احساس،بانو راد

قلم چون بر پهنای موازی اندیشه پهلو می گیرد، چکامه سرا می شود، حقیقت ابدی حسِ عاطفه ،عشق ،مهر واحساس را ،تا در گستره این بسامد زیبایی ها درکشد در  آغوش باز خود مهر را هماره به شیواترین صورت ممکن.
اینجاست که شاعر معرفت یافته از چشمه سار وحی پیامبر مهربانی می شود وحقیقت جوی ابدی ترسیم نقشه های راه ،اندیشمندانه ودر حد اعلی عاشق گون.
در جذب مجذوب ودفع مغلوب می کوشد وگرچه به بسیاری، خویشتن هزاران بار خسران دیده روزگارش است ، اما!  او وامدار رسالت خویش در ترجمان کلام وکلمه است پس  ره به اضمحلال سخن نمی برد وتوصیف اودر شعر  نقشه ترسیم راه است در هماوندی کلمه وکلام برای روزگار خویش تا قرون واعصاری متمادی.

واما بعد
در شعر سپید مولفه ها وعناصری هستند که ساختار.و چیدمان بنیادین شعر سپید را  شکل می دهند.
به عنوان مثال: آشنایی زدایی،ساختار شکنی
عنصر حس آمیزی و...که در در شعربانو راد کمتر اینرا مشاهده.کردم.

۱-کارکرد فعل ها در پایان جمله ها بودوشاعر محترم باید به این نکته توجه کند افعال در شعر سپید امروزی در ابتدا یا وسط ردیف ها وسطرهای سروده واثر می آیند البته در مواقع ضروری استفاده از فعل در انتها نیز ایرادی ندارد.
در صورتی که سیستم شعری در این اثر اصلاح نشود شعر از موسیقی بیرونی بی بهره خواهد ماند وازارزش شعریت این اثر کاسته می شود
چراکه آهنگین بودن شعر جزوارزشهای موسیقیایی هنر در کار سپید است.

پیشنهاد:

می روید
در گلوی زنی، اتفاق
به تناسب لبهایش شعر
وادامه دارد در
این زن
خلوت نارنجی چشم ها و
طعم سیب لبانش

فعل ها در ابتدا ووسط کاربردی آهنگین شدند
یکی از آنها با تعدای از کل.واژه ها حذف شدند
وبطور کلی قدری حذف واضافات صورت گرفت . الان شاعر محترم اثر را بازخوانی کند
هم آهنگین شدن وهم ملودی.وموسیقی بیرونی را خودشان ملاحظه.کنند.

۲-در شعر بانو راد علیرغم توانایی ذاتی ستودنی در آثار ایشان این مهم صورت پذیرفته که  واژه ها همه در جملاتی تمام شرح مجسم  متن روایت را دارندیعنی کار مخاطب  فقط خواندن است وذهن او به واسطه آشنا زدایی درگیر تفکر واندیشه نمی شود لذا شاعر محترم باید توجه.کند سر بسته بودن بسیاری از روایت های شعری زیبایی شعر وی را افزون می.کند.
در سروده پیشنهادی این مهم پندار صورت گرفت.وذهن مخاطب در پایان کاربه چالش کشیده می شود چون ابهامات زیادی پیش روی وی قرار گرفته
با اضافه کردن(خلوت)
وجابجایی عامدانه
طعم سیب لبانش

۳-ایجاز در کلام بانو راد رعایت شده موجز سخن.گفته اند وپیشنهاد می شود تمام دوستانی که کم ترکار سپید دارند ابتدای امر کوتاه سرایی داشته باشند تا اشعارشان جاندار وقوی باشد.
۴-در این اثر آوردن.واژه «اتفاق» در جای خود درست وزیبا بود.
ساخت ترکیب:

خلوتش نارنجی
طعم لبانش سیب
هم.بسیار زیبا بود

درپایان
برای این شاعر محترم آرزوی موفقیت دارم.


علیرضا ناظمی ۹۹-۷-۰۱ ۰ ۱ ۸۴

علیرضا ناظمی ۹۹-۷-۰۱ ۰ ۱ ۸۴


شاپور پساوند.شیراز

    شعر یک گِلِه ی عاشقانه
از کتاب "ای میهنم"
  
برای علیرضاناظمی
ودل همیشه   عاشق او

 

 

  دیگر نخواهم عشق را همراه با تو
  ‌  در خانه جای یکنفر ،یا عشق یا تو

چون سایه نه،ازجان به تونزدیکترمن
    ناباوری همراه بود از دور با تو !

   تا انتها پای آبله ماندیم برجای
اینجا وآنجا می کنی،هی پابه پا تو

من نیمه ی ریواسی ام را در تو دیدم
کزساقه هایم ِتنجِه* میزدیک هجا،تو

یک زندگی بی عشق زیرچتری از شک
    آری شود،اما یکی را بین ما،تو

اینگونه ماندن شک مکن اوج تباهی
ست
یا می روم من یا برو،این راه را‌ تو

همبستری ها عشق را آلوده کردند
بهتر کزین پس من غریب وآشنا تو

درذهن خیس آب هم طرح عطش ریخت
دستی که شاعر می گرفتی بارهاتو

واکن دهان فریاد کن واگویه ها را
   تسلیم راتاچند باید پا به پا؟ تو

دلواپس این خاک پاک بی حصارم
یک مثنوی در سینه‌دارم! بیصدا،تو

ماراکفی خاک ست اینجاحرمت عشق
پیشانی وسجاده، بر لب افترا؟ تو !

گفتی نمی خواهم تو را از دست دادن
من با چرا ماندن،نرفتن بی چرا ! تو

*:تنجه زدن=؟جوانه زدن

شاپور پساوند.شیراز


علیرضا ناظمی ۹۹-۶-۳۰ ۰ ۰ ۷۰

علیرضا ناظمی ۹۹-۶-۳۰ ۰ ۰ ۷۰


ای خاتون
دیده باز کن
بگذار سُهره دگر باره در چشمانت
بخواند ترانه رسوایی  این سر بازار را
بگذار سه تار از تار تار گیسویت
به شانه نشانه بدهد
خواستم از شانه دردم بگویم
پهلویم مچاله شد
دستم ریخت
واژه ها سر نگون شدند
بختم کج در آمد واز سر دیوار همسایه پیچک خانه ما بالا آورد
آخرین شاخه های
خالی خیال انگیز دستانش را
خشک و تر سوخت
سردی یخ حوض
وگرمی تند تند نفس ات
برایم خاطره شد
مریم ها برای رسیدن به ماه قد کشیدند
اروسی ها برای آمدنت
آرایش کردند
دیوانه بودم ونمی دانستی
حالا که تا دیلاغ درد
همیشه سفر می کنی
مسافر شب مهتابی هرشبم
سر ساعت
بیست وچهار
#علیرضا-ناظمی


علیرضا ناظمی ۹۹-۶-۲۸ ۰ ۰ ۶۲

علیرضا ناظمی ۹۹-۶-۲۸ ۰ ۰ ۶۲


دراین اندوه رستاخیز
دراین بهت حضورقاصدکها درشب پائیز
من از شرم نگاه تاک بی تابم
ودل آزرده از ادراک مهتابم
کمی آزرده حالم
از هجوم سایه های کوهها بر سطرهای خاک
دلگیرم من از آزادی تیهو،شکار باز
واز دربند کردن های تیباهای دشت ناز
دلم گیر است ،درگیر است ،شب گیر است
در گیرایی آن شیر در شیر
دژم مرد افکن در شط جالیز
من از اسطوره های نخل خرما تن
واز آن نخبگان غلغله در بوستان افکن
واز دستان سرد رخ نموده در حصار دن
واز آن جلبکان رسته در جلباب هویت
من از افیون قدرت،حب نام و کسوت
اندیشه های پوچ دجالی
بدون مصلحت اندیشی فردای این ملت
ملولم
سخت بیزارم
به تن دارم لباسی عاری از نام ونژاد و
ننگ وخودخواهی
برای میهنم تفسیر یک اکسیر می خواهم
برای کارگرها راحتی در یک شب دلگیر می خواهم
برای، کودکان کار یک شام پر از تصویر می خواهم
برای ، مادران کار دو پستان شیر می خواهم
وجهل و پوچی و غفلت به صد زنجیر می خواهم
وعقل وعزت و علم وخرد را بی غل وغش بی می تزویر می خواهم
برون کن از تن من یارب این فخر، این لباس تن
ردای فقر وخسران را
ودر من زنده کن
این اعتبار خاک
ایران را
بنوش از جام خسرو
بر من دلداده ی مام وطن اینک
ومستوری ببر از چشم من
در  انزوای
سوگ هویت
#علیرضا_ناظمی
۱۳اردیبهشت ۱۳۹۹
اصفهان


علیرضا ناظمی ۹۹-۶-۲۸ ۰ ۰ ۳۷

علیرضا ناظمی ۹۹-۶-۲۸ ۰ ۰ ۳۷


به سخره در آمده
شالوده هستی/ و
چشمها  بی حیا
آبنوسی در آتش بر آتش
تشت تشتت زجر
در ازدحام بلوغ
پف کرده گلو
گلوله ورسنی محکم
تراژدی  سندیکا
اخم زرد فلفل
وقلمی که گیر کرده
لب بغض سکوت
تشنه،دشنه
ودشنام پاره ،پاره های
کاغذ سطر سفید کلاغ
بغض رخت آویز
آژیر سینه
هق هق دستها
نم.نم اشک حنجره در
مرداب ابروباد میان
فریادهای در گلو خفه
#علیرضا ناظمی


علیرضا ناظمی ۹۹-۶-۲۷ ۰ ۰ ۳۴

علیرضا ناظمی ۹۹-۶-۲۷ ۰ ۰ ۳۴


در سر کوی تو چون
پیچک وسروی با هم
هر دو یک بوسه فقط
فاصله داریم
همین!!!
#علیرضا ناظمی


علیرضا ناظمی ۹۹-۶-۲۴ ۱ ۰ ۴۳

علیرضا ناظمی ۹۹-۶-۲۴ ۱ ۰ ۴۳


با درود به سراینده محترم بانو آهنکوب

درودها دارم به روح زلال سراینده محترم که از آبشخور  واژه ها رودی جاری ساخته اند و در دفتر معنا گلستانی پدید آورده اند که سراسر شور است وشعور ،این روزها سروده هایی را خواندم که  لذت هایم را از خوانش  دوچندان نمود هم زیبا آفرینش شده بود وهم سطح ادبی خوبی را به نمایش می گذاشت،
زیب وزیبنده 
واما بعد در بازتاب اندیشه شاعرانه این سفیر کلام، ادبیتی دیدم به بلندا که افق دیدش کرانه های دور دست بود وسحر کلامش مشق شعر داشت در بسیط سخن.
سروده ها از لحاظ کارکرد چند روایتی بودند
واز این دست سروده ها را در شعر تنی چند از شاعران نو اندیش دیده بودم.

مؤلفه های سازنده شعر بانو آهنگوب در ترکیب، ساختار بنیانی محکم وقوی را پدید آورده بود که این انسجام  ابتدا در موسیقی بیرونی شعر پدیدار بود و پس از آن درژرفای کلام شاعرانه سراینده، زیرا دایره واژگان را توسعه بخشیده بود
وبا کاربردی انسجامی در زبان ،موضوع وساختار
به یک پی ریزی منسجم در ژرف ساخت رسیده بود.
واما نکته مهم
آشنایی زدایی ،عنصر مهم در فراز مند کردن اندیشه شاعرانه هر سروده است، وتوجه به این  نکته زمانی اثر بخشی مطلوب خود را دارد که به تکثر معنایی در گزاره ها بیانجامد وبسامد کار خلق نوعی شگفتی باشد که مخاطب را به وادی پیش فهمی رهنمون نشود،شاعر محترم بایستی بیشتر این نکته را مورد توجه قرار دهد.
ذکاوت شاعرانه در بیان مفاهیم زبانی شعر ،به صورت مبهم است تا باز تاب کشف حقیقت تلاش وممارست مخاطب و همچنین تفکر واندیشه و همچنین تکثیر در معنای برداشت از محتوا باشد تا جلوه وزیبایی شعر را دوچندان نماید.
آینه گردانی در تصاویر باز تاب روایت های
ذهنیتی  وعینیت گرایانه این شاعر ارزنده بود.
موتیف های اجزایی،پی درپی تصویر سازی در بازتاب ذهن داشت ونوعی دگر دیسی در کشف شهود .
نقش زبان محوری در سروده هانمود عینی داشتند.
گر چه بافت شعری را بجا و مناسب با کاربرد زبانی وادبی دیدم  اما نکته های قابل تأملی در
سطح پیشنهاد برای فراز مندی شاعرانه این سروده ها  رامی توانم بیان کنم،
بانوی محترم از بیان همه درون مایه ذهنی خود در شعر خودداری کنند وابهام گونه درروایت  به گونه ای طرح سخن کنند که توصیف ها بیان ماحصل اندیشه شاعر نباشد و برداشت از محتوا را به عهده مخاطب قرار دهند ومطلب دیگر اینکه  شاعر به وفور در سروده های خود چینش واژه  در روایت ها دارد پیامد  این چینش های پی درپی بعضا آسیب به بافت شعراست که عدم رعایت ایجاز را درشعر باعث می شود،برای پرهیز از سمت وسوی حرکت شعر از سروده به سمت نوشتار متنی بایستی از عنصر ایجاز بیشتر بهره جست واز ایجاد جو متشنج با استفاده پیا پی کلمه و واژه در بافت شعر دوری جست که اگر توجه به این مهم صورت نپذیرد  سروده ها به چالش در باور مندی شعری وهویتی  می رسند.

ترکیب هایی   مثل  ،چون :
رسالت انگشتهات،
از دشنام کدام ماه،
از غریزه های کدام آب؟
،از ثانیه های گداخته،
را دوست داشتم.

در سرود نخست از این روایت سروده، حظ به بسیاری بردم

__بیاور به انقراض گلهای هراسان در جراحات دامنم

برای شاعر محترم آرزوی موفقیت دارم

علی رضا ناظمی
***********************************

سه سروده از بانو صوفیا آهنکوب

 

 

 

سروده نخست

 

 

می خواندم از رسالت انگشتهات
از ساقه های مستعد به نواختن
از آن لامسه ی پر تحرک
به تحریک کوبه های تراوش از وهم آفتاب
از آن وهم داغ

به ضلع چندم مرگ می نشانی ام؟
ای لحن چشیده از گویش پیاله ها
ای رنگ های برهنه بر فلس های عریان
از ماهی های کدام برکه می گویی؟
از دشنام کدام ماه؟
از غریزه های کدام آب؟
بگو به چکیده های عصب از ترس های
گریخته بر حجامت پستان ها
از آفت های رسیده تا دهان
ای طیفِ منور بر ریشه های محصور

بگو به تعزیت پاها از ثانیه های گداخته
بر مجال حفره ها
ای طریقت لَخت از لختگی ها
بگو از عناصر چهارگانه که آتش می ریخت
بر استجابت غضروف ها
بر آن استخوان های متراکم از ترکیدن
ای قرینه های قرین بر خلاصه های چکیدن

میگذرانی ام از گلوگاه شاخه
بر تنازع وقت
از آن انعکاس آویخته از چشم
تا سیاهی های مدور بر گودی های کبود
می خوانی ام به لبالب های مداومت
به انگشتهای رقصنده
در نارسایی حروف
ای روشنایی بسیط در ترَک های پنجره
بخوان به لبهای مکررت از آن لبه های تیز
از آن حرف های روییده بر جداره ها
و آن واژه های همیشه بهار
بهار بیاور به خانه ام
بیاور به انقراض گلهای هراسان در جراحات دامنم
بخوان به حصر ِ نفس های نابلد
ای صراحت کلام بر اشکال پاره
و پلک های پوسیده...

 

سروده دوم
*می گفت ای انسان خاکی
رو به کوه سعیر بایست
و به ضد ساکنانش پیشگویی کن
بگو خداوند میفرماید:
من به ضد شما هستم*
اینگونه به ضد بخوانم ای سرایت جاری
که به اغوا در حفره های تاریک گلوم از هوش می روی
بگو به قصه های نخوانده در عهد عتیق
که مزامیر بخوانم به گریه هات
با آن لکنتی که رفته بر زبانم
ترمه بپوشانم به زخم هات
که عطر تو عطر نارنج است در هزار توی مشام!
با هزار دهان ولع
تو را نفس بکشم
با لب های اسرافیل نام تو را بگویم
که من حوا بودم
پیچیده در حلقه های جهنمت
پهلو به پهلو به جاذبه ام بریزی
که من آشوب بودم به شاخه های بریده ی پیراهنت
و در آن گیاه معطر که لابلای سرفه هات ورق می خورد
ای یقین شکفته بر پوست نابارور درخت
ای تمرد بی گمان به ده فرمان موسی
نگاه کن که من چگونه به هیئت آتش با تو
سخن می گویم

نگاه کن
از ابتدای حروف کلمه بود
که کلمه خدایی می شد به سرگردانی باد
و در باغی شبیه عدن
بر شانه های من شفیره می‌بست
در آن تاریکی مُسلَم
پیله می شدی بر انسداد آفتاب و سپیده
نگاه کن که پروانه های کوچکم
چگونه از دست های تو می می گفتند

ای تلاوت جاری بر تکرر لفظ
برویانم انگشت به انگشت
بر کشاله های ریخته ات
بر آن شریطه ی بی دوام در تسلسل تاریخی ات
بگو تا جهان در مکاشفه ی آیه هات فرو رود
و تکه های ناقصم از تصور ابعاد تو
شکل بگیرند
 

سروده سوم

ایستاده بودی بر ضخامت شانه هام
بر نردبان فرسوده ی سرزمین های گرمسیری
ایستاده بودی بی پرده، بی استتار، مسلط!
ای قرابت دور در پیوندهای پس خورده ی
استخوان به استخوان
ای کتیبه ی ناخوانا در جویندگی ملموس سرانگشتها،
التیامِ ناگهانیِ عجیب در بزنگاه سوختن...
بگو چگونه اجزای مضطرب م را
به تشریح میکشانی؟
و بعد زمین به زمین
پای صبوری های موروثی ام چال می کنی
بگو به زخم های مشترک
از التهاب مقدس نان و تنور
در صبح های مه گرفته ی این دیار چه میدانی؟

از آوای حزن آلوده  پرنده ای
که از تکرار زیستن بر می خاست‌؟
ایستاده بودی به پرواز به کوچنده ترین پرنده
تا رازهای سر به مهرت را بگویی
تو که از جراحات سنگ با آیِ شکستن
هیچ نمی دانستی...
ایستادی به گفتن
آنجا که دیگر صدایم به گوش احدی نمی رسید
ایستاده بودی به گفتن!

باید بگویی آن منِ دیوانه را 
با گریه های اندوهگین کدام قصه
به خواب می بردی؟
و آن منِ دیوانه ترم را با سنگ های کدام دست
از نهیب شاخه می پراندی؟
باید بگویی از زجرهای تنیده در گلو
تو که از پوسیدن و ماندن در پیله های ضخیم تن
هیچ نمی دانستی
و نه از وحشتِ بی برادری
در نیمه شب های بمب و باروت!

ای روزنه ی پر هراس نور
در شکاف های مسدود پنجره
نشستی به شکافتن
به تراشیدن ‌جسم، که شیرین را از بلندای
به خواب رفته ی  قامتم در بیاری
نشستی به خواندن
تو که از مهابت آوازهای کردی در زبان مادری ام
هیچ نمی‌دانستی

آه ای انعکاسِ تازه ی شیری رنگ
که سربازهای تشنه ی تنم را به چشمه می بری
و بعد آرام آرام باز میگردانی
ای پیاله ی پُر از هر چه هست و نیست
از چهره های مُلَونی که از تو هرگز نشناختم،
بگو باز چگونه زلال خواهی شد
که عقوبت بی هوا سر کشیدنت
"مرگ" نباشد!؟
بگو دوباره کی به دیوارهای مخدوش من
خواهی رسید
که باز از آنسوی روشنی
برایم دست تکان بدهی؟!


علیرضا ناظمی ۹۹-۵-۰۲ ۰ ۰ ۲۲۴

علیرضا ناظمی ۹۹-۵-۰۲ ۰ ۰ ۲۲۴


ببند، دروازه های شب را
وببر مرا  به سور غمزه ی چشمانت
تا  بودن را پیمانی ببندیم
پنجه  در پنجه نگاه
این سوی  آن پنجره
ولیعهد خمیازه های چشمانم
می شنوی آواز حنجره ام را
در ماه .
ومی بینی  چگونه  می رقصد در
سایه
  تار به گیسوی مشوش حنایی
بگذار باز کنم برایت گره های درهم تنیده را
آغوش ولرم لب را
تامست شوم از بوی مهلو ومیخک تنت
و آرام ببوسم شمایل قاب قرآن ات
آه
آه
آه
که چقدر زیبا؛  در آمده ای به هیات راه
و قدم می زنی تا صبح ارخالق به تن کوچه

#علی رضا_ناظمی


علیرضا ناظمی ۹۹-۴-۳۰ ۰ ۰ ۱۸۶

علیرضا ناظمی ۹۹-۴-۳۰ ۰ ۰ ۱۸۶


۱ ۲ ۳ ... ۱۵ ۱۶ ۱۷

شعرهای علیرضا ناظمی

شاعر ،نویسنده و منتقد

اشعار و سروده های پارسی شاعر علیرضا ناظمی(ناظم)