تایتل قالب


۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ناظم» ثبت شده است


بده ساقی دمی جامی از آن مخمور مستانه
از آن جامی که می سازد مرا از خویش بیگانه
بده کامی مرا آخر از آن مجنون نما افیون
که می سوزد دلم از غم زهجر روی پروانه
بیا جانم بگیر آخر که من شرمنده وعاصی
شدم از هجر روی گل چو بلبل مست و دیوانه
طریق دیگرم بنما که یابم گنج پنهانی
روم راهی که امیدی بیابم اندر این خانه
بنوشم جرعه ای زآن می ،همان جام سعادت پی
که امید شب و روزم شده محبوب بتخانه
سعادت یافتی آخر چو این پیک سروش آمد
تبسم کن براین (ناظم)شدی واصل به جانانه


علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۰۲ ۰ ۰ ۲۵۲

علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۰۲ ۰ ۰ ۲۵۲



ای تو چون شمعی ومن باشم ترا پروانه ای
من همه سرمست از عشق تو چون فرزانه ای
دل به عشقت مبتلا،اما جفا کاری چرا؟
ای که دربزم دل ما ساقی میخانه ای
در میان عاشقان ای دل غریبی می کنی
ای که در این انجمن با عشق ما همخانه ای
گفتم از فرهاد پرسم راه ورسم عاشقی
گفت شیرین بامن مجنون مگر دیوانه ای
بی جهت از ساغر ومی گفتم ای آرام جان
عذر خواهم زین سخن چون نور این کاشانه ای
جان (ناظم)باش عاشق همچو لیلی و چو مجنون
عاشقی کن روز و شب تا گویمت مستانه ای


علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۰۲ ۰ ۰ ۲۴۷

علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۰۲ ۰ ۰ ۲۴۷



بگذر تو از خطای من وعفو  ما بکن
رحمی زلطف خویش براین بی نوا بکن
ای آنکه مهر توست فزون از هزار بار
یک بار عفو بنده  برای خدا بکن
سر در گریبانم  وبر دل ملال هاست
گرد ملال پاک ز دامان ما بکن
رنجیده خاطری قبول، ولی از سرکرم
یک گوشه چشم، رحم به من از وفا بکن
قصدم نبوده آنکه تو را رنجشی رسد
حق داری، عذر خواهم و دفع بلا بکن
باور کن که نیت من بد نبوده است
غمگینی و ملول دلت را رضا بکن
من شرمسارم که دلت را شکسته ام
ای دل شکسته رحم بر این آشنا بکن
از من اگر که خسته شدی میروم ولی
جرمم ببخش و خنده خود بر ملا بکن
لبخند مهربان تو من را بس است بس
یک خنده کن، بارها زدلت غم جدا بکن
یک‌بار تو ببخش، اگر صد دلیل هست
پس صد هزار بار گذر از خطا بکن
یک عمر نوکری در خانه ات کنم
با یک نگاه خادم خود را صدا بکن
(ناظم) به لطف بی حدایشان قسم بخور
در محضرش تو دین خودت را ادا بکن




 


علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۲۵ ۰ ۰ ۲۳۵

علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۲۵ ۰ ۰ ۲۳۵



رفتی  و  یک  بهانه  برای  تو  جور  شد

غوغای  بی  کرانه    برای  تو   جور شد

 

تو  پشت  پا  زدی  به همه  خاطرات  تا
یک  خود زنی عاشقانه برای تو جور شد

 

هی پشت هم  به پشت که شلاق می زنی
جلاد  من بیا که تازیانه برای تو جور شد

 

(از هرچه بگذری سخن دوست خوشتر است)
شعر وسماع ورقص و ترانه برای تو جور شد

 

ناظم به  کنج عزلت خود می نشین  که باز
یک  حس   شاعرانه   برای تو جور شد


علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۲۳ ۰ ۰ ۲۴۵

علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۲۳ ۰ ۰ ۲۴۵



سودای جام این دل دیوانه می کند
راهش جدا زمسجد وبتخانه می کند
با واعظان شهر به مجلس نمی رود
ترک ریا و مسند و حنانه می کند
درکش قدح که موسم رسوایی آمده
کو آن  بتی که قسم پیمانه می کند
هشدار وقت را که تباهی تمام شد
شاهد زغیب رو سوی میخانه می کند
الحق چه مسندی ست تبانی عقل ودل
کان هر کدام کار حکیمانه می کند
پرکن پیاله عقل ببین کارگر شده
پیش آر می که مصدر جانانه می کند
(ناظم) به عیش کوش وزمستی حذر نکن
این جام وباده لطف کریمانه می کند


 


علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۱۹ ۰ ۰ ۲۲۷

علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۱۹ ۰ ۰ ۲۲۷



من ازغم عشق تو وین  حال دگردارم
عشق است وفراق تو من شوربه سردارم
رفتی وبه هجرتو می سوزم ومی سازم
لیکن زفراق تواشکی به بصر دارم
یکتا گهر نازم من دل به تو می بازم
یک مرحمتی جانا چون دیده تردارم
من درطلبت حیران گمگشته وسرگردان
رفتی وبه راه تو من دیده به در دارم
ازغصه هجرانت پشتم زجفا خم شد
ضمنا تو بیا بنگر دستان به کمردارم
شش گوشه شده قلبم ازغربت هجرانت
ای جان توبیا بنگر شش گوشه جگردارم
روزم شب تاریک است ای مه تودرآ ازابر
حالا که دراین ظلمت من میل سحردارم
فردا به طواف تو من زائر گیسویت
یارا من سودایی سمت تو گذر دارم
یکسربه تواندیشم هرگوشه ترابینم
دردیده مکان توست اندیشه بسر دارم
ازلطف تومسرورم وزعشق تومغرورم
راه تو همی پویم من میل خطر دارم
(ناظم) شده اشعارت موسیقی شعر من
یک خاطره زین اشعار درذهن نظردارم


علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۱۸ ۰ ۰ ۲۴۱

علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۱۸ ۰ ۰ ۲۴۱


زکوی اهل دل صبا، بیار بویی ازبهار
عوض کن این هوای دی، صفابده به بیشه زار
یلی زن این حضور را ، به بانگ شادمانه ای
لهیب زن به عاشقان، ازاین زمان ناگوار
نبیذی ازخم می ات، بریز درسبوی یار
یقین که اهل دل شود، ازاین خم آن نگار، یار
بهار را عطا نما به آن نگار و گو به او
رها کن اضطراب را دراین شرار غمگسار
میسر است بهراو چوخانقاه عاشقی
ضیافتی بپاکن وبیاردوست درکنار
حریم دل پناه اوست، بخوانش ازادب که او
ادا کند جواب ما دراین حضور ماندگار
مکن شکایتی زدل که آستان حضرتش
نگاهدار آبروست به ملک شاه وشهریار
دلش زغم تهی کن وبگو به چشم عافیت
امید ده به جسم و جان بیاچوابرشونبار
یگانه همیشه ام ، بهار، عشق، آرزو
ظهورکن به چشم ما دراین زمان وروزگار
گواه عشق من تویی توبهترین ترانه ام
مهاجرم فدایی ام بخوان مرادراین شعار
لطیف گفتمت سخن کلام عاشقی ببین
یکایک این حقایق است به اختصار وافتخار
من وحکایتی چنین ندیده کس که عاشقی
(ناظم)عشق می شود دراین سرای زرنگار

 


علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۱۳ ۰ ۰ ۱۷۴

علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۱۳ ۰ ۰ ۱۷۴


۱ ۲

شعرهای علیرضا ناظمی

شاعر ،نویسنده و منتقد

اشعار و سروده های پارسی شاعر علیرضا ناظمی(ناظم)