تشت رسوایی ما چون زسر بام افتاد
در خرابات مغان ولوله در جام افتاد
تیره شد شام شعف گونه ایام شباب
رونق عهد شباب از سر ایام افتاد
جانب پیر خرد رفتم و دیدم به دمی
کمی آنسوتر از این قرعه ام ازنام افتاد
که چه داند که کجا منزل وماوا دارد
آنکه در جور زمانه زلبش جام افتاد
دوش مستانه برفتم به بر سالک عشق
گفت این مرغ به تزویر در این دام افتاد
یار رفت وزغم هجر وی از گردش چرخ
چرخ گردون من از گردش ایام افتاد
دست بردم که چکامه بنویسم به رفیق
دست لرزیدو قلم ازکفم آرام افتاد
مددی چون طلب از حضرت حافظ کردم
آمد این ...قرعه به نام من ناکام افتاد
نظرات (۱)
شاهین
چهارشنبه ۲۴ ارديبهشت ۹۹ , ۱۹:۱۱سلام بسیار زیبا بود
علیرضا ناظمی
۲۷ ارديبهشت ۹۹، ۱۹:۳۳