از سرنوشت خویش در آزار بوده ام
عاشق ولی رها رغم یار بوده ام
شبهای من همه طی شد به بی کسی
لیکن رهین عشق وغم یار بوده ام
روزم به شام حسرت لبخند ماند وبس
یا همنشین این دل غمبار بوده ام
فردای من چه می شود از این همه خیال
رسوا شوم اگر که عشق خریدار بوده ام
ناگه به آسمان خیالم وزید عشق
ضمناً به طعنه گفت که ناچار بوده ام
صاحب کرامتی به دلم پا نهاد و گفت
آصف بیا که بهر تو من یار بوده ام
یاران به لحظه ای به دلم عشق جان گرفت
نالید دل که بی تو گرفتار بوده ام
روزم بسی زحضورت صفا گرفت
از لحظه ای که با تو به گفتار بوده ام
یارا بمان تو کنارم بسی که چون
ظلمت زده به لحظه دیدار بوده ام
خندان شود دلم زوصال تو ای حبیب
من (ناظمم)که عشق خریدار بوده ام
وای از فراق و هجر تو ای یوسف غریب
یعقوب بی کسم که دل افگار بوده ام
نظرات (۰)