چهارگاه
#گاه اول
به نگاه آسمانی ات
نیازمندم
وتمنای
سجده ای
از دستانت
دلخوشم
این روزها
در گوشه ای از سجاده ترمه، نمازم
گوشه محراب /
#گاه دوم
آی تمام دلخوشی
چرخ وفلک روزگارم
که ؛
در شهربازی
انگشتانت
به قدر یک روز بارانی
جان گرفت/
و چون کور سوی
امیدی از ترس ویروسی
به تو پناهنده شد،تنم
بنشین قدری
که زمان با هم بودنمان
بقدر یک چشمک ،کوتاه بود
و رد شد عقربه های ساعت مچی،
چقدر زود،
از بلوار نزدیک کوچه همدلی/
#گاه سو م
ببین خالی است
کوزه سفالی
اندوخته ام
وحوض ماهی های
شعرم
از شر شر آبشخور
سرریز شده تو/
و دستانم کفی بر آب دارد
در قنوت استغاثه هایم
وآبی درکفم نیست
که بقدر رفع عطشی
بریزم پای این گلوی
ترک ،ترک
آفتاب
خورده کویری ام/
#گاه چهارم
چشمها
ببارید بر من
سهمگین قطره هایی از
ناودان ؛
بر دلی که عاشق شد
وپای در آبله دارد
بی حوصله تر از
شیشه های تلنگر خورده
در سکوت قاب هایی که
استکان استکان
عطش می نوشند
در هرم حرم تنهایی،
و عروسک هایی
که به رسم
ادب
طبق طبق
شیفتگی را
در منحنی افقی عشق
به سر می برند
تا به باد سر سلامتی بدهند
وآمدن باران را به خاکهای رس/
سر راهم را گرفته
کبوتر چاهی
و از دیدن خماری کوزه ام
نشان چشمه آب را می پرسد!!؟؟