مرا به فصل صداقت شبی تو مهمان کن
کنار جاری اندیشه های پاک و زلال
ببر مرا به شب انقلاب چشمانت
به دلم مرثیه هایی زسوگ می خوانند
صدای ضجه بلند است در شبانگاهم
مرا به سوی تنوری زهُرمِ غم نبرم
مرا به سمت ملال، ازدحامِ غم نبرم
مرا به شُرب مدامِ مِی اَلم نبرم
مرا به سور سراب تَوهّمم نبرم
مرا بیا عزیز نگارم ببر به سوی چمن
مرا بیا زمحبت بگو کلام وسخن
مرابیا ببر از کنج این حصار مِحَن
مرا بیا تو ببوس از سه کنج کام ودهن
به چشم ناز خودت هم مرا تو مهمان کن
شهید کشته آن دیدگان بی تابم
#علی رضا ناظمی