تایتل قالب



زبانم باز شد ازمن تو رنجیدی،نفهمیدم
واشک از دیده باریدی ولرزیدی،نفهمیدم
به اشک و آه آزردم تمام بند بندت را
تو ازاین حال وکردارم چه ترسیدی،نفهمیدم
رخ همچون مهت ازمن گرفتی، چشمهایت گفت
کمی از عشق من در شک وتردیدی ،نفهمیدم
تو رفتی و سکوتت داشت صد فریاد درد آلود
که یعنی تو خودت هم عین تهدیدی ،نفهمیدم
به کوه سینه دردی مانده از جهلی که کردم من
زمن کینه گرفتی ومرا ،یعنی نبخشیدی،نفهمیدم
به  آنی از سر مهر  وبه دلسوزی جفا کردم
ز رفتارم  خطا دیدی و فهمیدی ....،نفهمیدم
به شکوه باز کن لب را سکوت خویش را بشکن
گلایه کن مرا تو بد دهن دیدی، نفهمیدم
زکوی دل نرو جانا ،حریم عشق جای توست
بساط خویش را از چه تو برچیدی، نفهمیدم
مرا در خویش پیدا کن زپایم صد گره وا کن
تمنا میکنم، من راتو بخشیدی ....!نفهمیدم


علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۱۵ ۰ ۰ ۲۲۲

علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۱۵ ۰ ۰ ۲۲۲



اشکم در آمده زغمت دیده تر کنم
یا اینکه حس عاشقی به ترا بیشتر کنم
من رابسوی خویش کشاندی ولاجرم
بگزاریم به خویش که حس  خطر کنم
اینجا برابرم تو ببین بسته راهها
چندان که هیچ نمانده ضرر کنم
در اضطراب مانده دلم، گریه ام ببین
حالم خراب وترسم از در گذر کنم
پیمان شکن نبوده ام ازچه تو راندی ام
شاید قرار بوده ترا دربدر کنم
دستت به دست من ،که رهایت نمی کنم
حتی اگر ضرر زهمین بیشتر کنم
از کوی تو نمی روم از فرط عاشقی
حتی اگر بمیرم وقصد سفرکنم
روز نخست عهد من وتو میان ما
ترسیم کرد آنچه به ملک بشر کنم


علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۱۵ ۰ ۰ ۲۳۱

علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۱۵ ۰ ۰ ۲۳۱


لیلی بخواب ،آن یار مجنونت فنا شد
شعله به دامن بود ودرآتش فدا شد
دست تهی بر سرنهاد و در نهادش
آهی کشید وشرمناک از ماجرا شد
درد غمی در خاطرات ذهن او ماند
هرگز نمیگویم  چنین بود و چه ها شد
رفتار تو بوی رفاقت داشت اما
در ذهن من تشکیک آمد کودتا شد
با خاطر آزرده دروهم عجیبی
سر کرد و افسوسش دلیل مدعا شد
خندید از زخم عجیب بر تنش او
از درد داغی که دل او مبتلا شد
آنکه دلش خوش بود پشتت بود هرجا
پشتش شکست وقامتش خم از جفا شد
درد عجیبی غربت بعد از وصال است
هجران بعد از وصل درد بی دوا شد
خم کرده ام سر تا که چشم من نیافتد
درچشمت ازشرمی که از روی شما شد
تا در تنم جان هست براین عهد هستم
عهدی که از اول برایت ادعا شد
سهم تو از این زندگی عاشق کشی بود
سهم من از این زندگی جام بلا شد
در پای لیلی جان فشاندن کار عشق است
لیلی بخواب، آن یار مجنونت فنا شد
 


علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۱۴ ۱ ۰ ۱۶۰

علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۱۴ ۱ ۰ ۱۶۰


زکوی اهل دل صبا، بیار بویی ازبهار
عوض کن این هوای دی، صفابده به بیشه زار
یلی زن این حضور را ، به بانگ شادمانه ای
لهیب زن به عاشقان، ازاین زمان ناگوار
نبیذی ازخم می ات، بریز درسبوی یار
یقین که اهل دل شود، ازاین خم آن نگار، یار
بهار را عطا نما به آن نگار و گو به او
رها کن اضطراب را دراین شرار غمگسار
میسر است بهراو چوخانقاه عاشقی
ضیافتی بپاکن وبیاردوست درکنار
حریم دل پناه اوست، بخوانش ازادب که او
ادا کند جواب ما دراین حضور ماندگار
مکن شکایتی زدل که آستان حضرتش
نگاهدار آبروست به ملک شاه وشهریار
دلش زغم تهی کن وبگو به چشم عافیت
امید ده به جسم و جان بیاچوابرشونبار
یگانه همیشه ام ، بهار، عشق، آرزو
ظهورکن به چشم ما دراین زمان وروزگار
گواه عشق من تویی توبهترین ترانه ام
مهاجرم فدایی ام بخوان مرادراین شعار
لطیف گفتمت سخن کلام عاشقی ببین
یکایک این حقایق است به اختصار وافتخار
من وحکایتی چنین ندیده کس که عاشقی
(ناظم)عشق می شود دراین سرای زرنگار

 


علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۱۳ ۰ ۰ ۱۷۴

علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۱۳ ۰ ۰ ۱۷۴


بده ساقی از آن ساغر که جان راسربه سرسوزد

غمش پروانه دل راسراسر بال وپر سوزد

خلاصی بخشد این تن را زبار معصیت کاری

بیفتد شعله اش کون ومکان را خشک وتر سوزد


علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۱۲ ۰ ۱ ۵۳۶

علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۱۲ ۰ ۱ ۵۳۶


۱ ۲ ۳ ... ۱۵ ۱۶ ۱۷

شعرهای علیرضا ناظمی

شاعر ،نویسنده و منتقد

اشعار و سروده های پارسی شاعر علیرضا ناظمی(ناظم)