تایتل قالب



بده ساقی دمی جامی از آن مخمور مستانه
از آن جامی که می سازد مرا از خویش بیگانه
بده کامی مرا آخر از آن مجنون نما افیون
که می سوزد دلم از غم زهجر روی پروانه
بیا جانم بگیر آخر که من شرمنده وعاصی
شدم از هجر روی گل چو بلبل مست و دیوانه
طریق دیگرم بنما که یابم گنج پنهانی
روم راهی که امیدی بیابم اندر این خانه
بنوشم جرعه ای زآن می ،همان جام سعادت پی
که امید شب و روزم شده محبوب بتخانه
سعادت یافتی آخر چو این پیک سروش آمد
تبسم کن براین (ناظم)شدی واصل به جانانه


علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۰۲ ۰ ۰ ۲۵۲

علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۰۲ ۰ ۰ ۲۵۲



ای تو چون شمعی ومن باشم ترا پروانه ای
من همه سرمست از عشق تو چون فرزانه ای
دل به عشقت مبتلا،اما جفا کاری چرا؟
ای که دربزم دل ما ساقی میخانه ای
در میان عاشقان ای دل غریبی می کنی
ای که در این انجمن با عشق ما همخانه ای
گفتم از فرهاد پرسم راه ورسم عاشقی
گفت شیرین بامن مجنون مگر دیوانه ای
بی جهت از ساغر ومی گفتم ای آرام جان
عذر خواهم زین سخن چون نور این کاشانه ای
جان (ناظم)باش عاشق همچو لیلی و چو مجنون
عاشقی کن روز و شب تا گویمت مستانه ای


علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۰۲ ۰ ۰ ۲۴۷

علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۰۲ ۰ ۰ ۲۴۷



من چه گویم از دل زارم که بیمارم هنوز
شب شده مهتاب در خواب است وبیدارم هنوز
غرق نور وشادمانی آسمان تار شب
لیک تاریک است و طوفانی دل زارم هنوز
ماه خندان کهکشان ها نور باران
غم نهان در دل که از عشقش گرفتارم هنوز
مثل مجنون غرق افسون آسمان شاداب و گلگون
اشک بارم روز و شب می باشد این کارم هنوز


علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۰۲ ۰ ۰ ۲۵۳

علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۰۲ ۰ ۰ ۲۵۳



زیباترین بهانه بخشش بنده است
این عفو شما چقدر زیبنده است
تو خود کمال مهری ومهر از تو وام دار
این نام چقدر بهر توبرازنده است
کار خوب تو پاداش ها دارد
گرچه شیطان کمی فریبنده‌ است
پس ببخش تا خدا شود راضی
از کسی که خودش پرستنده است
تا نگویند آدمی زادگان باهم
چه لجوج است وغد و یک دنده است
در آسمان فرشتگان خدا ذکر کنند
او شریف ست چقدر بخشنده است
لطفی که می کنی  کسر شأن تو نیست
این حس بخششت درخشنده است
خیر خواهی تان اجر اخروی دارد
گرچه کوتاه ذهن بیننده است
نزد یزدان چه پاداش ها دارد
کار خوبی که برای آفریننده است


علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۰۱ ۶ ۰ ۲۶۶

علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۰۱ ۶ ۰ ۲۶۶



با نگاهی که تو داری بر من ،من از این قاعله رد خواهم شد
تو زمن فاصله می گیری ومن  باز ازاین فاصله رد خواهم شد
گرچه تاراج نگاه تو شده ،عمر ناچیز من وهستی من
من به یک ذره ی لطف تو مگر، باز از این قافله رد خواهم شد
دستهایت پرمهر ،دیدگانت پرنور،مقدمت عاطفه از جنس بلور
باز هم با طپش قلب تو من، از در عاطفه رد خواهم شد


علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۰۱ ۰ ۰ ۲۱۸

علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۰۱ ۰ ۰ ۲۱۸



زیباتر از آنی که در این قلب بمیری
یا اینکه روی گوشه  عزلت بپذیری
تو نقطه سرفصل تغزل به دوچشمی
توخود یم عشقی که تغییر نپذیری
در دامگه عشق چه بسیار زیادند
آنها که به تیر نگهت رفته اسیری
در بارگه عشق به یک غمزه نگاهت
جان از من مسکین زچه روباز نگیری
با غمزه ای از گوشه چشمان تو هستند
جان بر کف وافتاده به دام تو کثیری
تو باز همانی که بگویم به حقیقت
درقلب ودل ما تو کبیری وامیری


علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۰۱ ۰ ۰ ۲۳۴

علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۰۱ ۰ ۰ ۲۳۴


ای مرغ بال وپر شکسته تقلا چه می کنی
تیری به قلب تو نشسته ،حاشا چه می کنی
طوفان حادثه تنیده به غمها وجود تو
ای یار دل خجسته تماشا چه می کنی
هر سو به سمت راه نگاه تو می دود
بندی به پای تو بسته پر وا چه می کنی
احساس می کنی که رسیدی به حاجتت
عشقت طلب زمرغک عنقا چه می کنی
با خستگی به راه طلب می روی چرا؟
از آنکه زکوی تو رسته تمنا چه می کنی
هر دم به انتظار که ،تو نشستی به انتظار
این کوچه  را به انتظار مهیاچه می کنی
با درد یارسوختی وبه دل پر ز آتشی
با این غم وفراق ودرد مدارا چه می کنی
سودای یار داری و امید وصل وباز
با پای بسته حل معما چه می کنی


 


علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۳۰ ۰ ۰ ۲۵۰

علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۳۰ ۰ ۰ ۲۵۰



تشت رسوایی ما چون زسر بام افتاد
در خرابات مغان ولوله در جام افتاد
تیره شد شام شعف گونه ایام شباب
رونق عهد شباب از سر ایام افتاد
جانب پیر خرد رفتم  و دیدم به دمی
کمی آنسوتر از این قرعه ام ازنام افتاد
که چه داند که کجا منزل وماوا دارد
آنکه در جور زمانه زلبش جام افتاد
دوش مستانه برفتم به بر سالک عشق
گفت این مرغ به تزویر در این دام افتاد
یار رفت وزغم هجر وی از گردش چرخ
چرخ گردون من از گردش ایام افتاد
دست بردم که چکامه بنویسم به رفیق
دست لرزیدو قلم ازکفم آرام افتاد
مددی چون طلب از حضرت حافظ کردم
آمد این ...قرعه  به نام من ناکام افتاد


علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۲۹ ۱ ۰ ۴۱۹

علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۲۹ ۱ ۰ ۴۱۹



بیا که زخم زبان می زند سرم به دلم
ولحظه لحظه ازحرکاتش ملولم  وخجلم
نشسته روبروی من به حالتی پر مکر
به طعنه نیش وکنایه زند چرا کسلم
چه آمده به سرم من خودم نمی دانم
چه شد رفیق عزیز وملوسم وزبلم
فقط همین که زمین خورده ام ببین بد جور
نفس زنانم ودرمانده ام  چو پابه گلم
من از خجالت این روزها سرم زیر است
نمانده حسی وحالی اسیر در هچلم
مرا به خنده همی می نوازد این دشمن
که کو رفیق شفیق کجاست آن سجلم
نگویمت که تو برگرد خوب  می دانی
نفس به پای تو بند است ای عزیز دلم
به لطف حضرتت اما ببین کم آوردم
زعشق منفصلم جز به عشق منفعلم


علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۲۷ ۰ ۰ ۲۴۵

علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۲۷ ۰ ۰ ۲۴۵


نه اینکه هیچ مهم نیست،  اشتباه نکن
فرار از حقیقت این حس واین گناه نکن
نمی شود بروی باورش کمی سخت است
خریدنی برای خودت ،ناله اشک وآه نکن
لگد نزن تو به بخت شریف یک عاشق
خراب از سرلج  خانمان یار بی پناه نکن
نگو که عرصه به رویم عجیب بس تنگ است
گشای بغض گلو را، هق هق وآه آه نکن
نزن تو سنگ ملامت مرتبا من را
نگاه ناز خودت را دریغ از این بی پناه نکن
به راه گم کرده شبیه است حال من حالا
بیا تو نوررهم باش، نقاب بر رخ ماه نکن
بس است دگر اینهمه قرار و فرار
بیا به عشق چو بازیچه‌ای نگاه نکن
حقیقتی است مسلم شدیم عاشق هم
بده تو دست به دستم مرا تباه نکن



 


علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۲۷ ۰ ۰ ۲۵۳

علیرضا ناظمی ۹۸-۷-۲۷ ۰ ۰ ۲۵۳


۱ ۲ ۳ ... ۱۳ ۱۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷

شعرهای علیرضا ناظمی

شاعر ،نویسنده و منتقد

اشعار و سروده های پارسی شاعر علیرضا ناظمی(ناظم)