تایتل قالب


سرافرازم نمودی وزتو ممنونم ای یارم
که بامن همرهی وبا تو افتاده سر وکارم
نه از دنیاشکایت دارم ونی شکوه از غمها
وخوشحالم که تو هستی ومن تنها ترا دارم
مدد کن باز هم باشم کنار تو  اگر دارم
لیاقت که تو باشی یاور ویار و مددکارم
زغم ،مهجوری و دوری به دورم، ای عزیز جان
به دور تو بگردم من به گردت همچو پرگارم
چو هستی سخت خوشنودم که هر لحظه
به هر لحظه، تویی آن نازنین دلبند دلدارم
به کویت جان سپارم من ،زعشقت بی قرارم من
فقط این جمله را گویم، عزیزم دوستت دارم
همین از عشق ما را بس ،وجودت شعر ما رابس
به هربیت الغزل هرجاتویی سرفصل اشعارم
اگر رویت زمن گیری وگر جانم زتن گیری
محال است ای نگارینم که من دست از تو بردارم
اگر بینم ترا جان را فدای حضرتت سازم
ترا هر لحظه جانانم ببین مشتاق دیدارم
خرابم گر کنی هستم عذابم گر کنی هستم
از این درگه نخواهم رفت خریدار سر دارم
به عشق تو وفادارم ،خراب وزار وبیمارم
ترا دارم چه غم دارم، اگر رسوای بازارم
نگاه تو جلای دل ،وجودتو صفای دل
شده دل مبتلای دل ،به دل عشقت خریدارم
تویی آن اول و آخر ،تومبدا ،مقصد ومنظر
ویار اول وآخر  تویی در ذهن وافکارم





 


علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۱۱ ۰ ۰ ۲۴۶

علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۱۱ ۰ ۰ ۲۴۶


دلتنگی
ودیگر هیچ
اینها تنها واژه هایی هستند
که
نبودنت را
توصیف می کنند
بی هیچ کاستی
وباز تکرار می شوند
در زمان
ثانیه به ثانیه


علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۱۰ ۰ ۰ ۲۲۴

علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۱۰ ۰ ۰ ۲۲۴


من  بی تو کویر بی برم باورکن
ازهجر به خون شناورم باورکن
دلبرهمه وجود من بسته به توست
این عشق من ازچشم ترم باورکن


علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۱۰ ۰ ۰ ۱۹۴

علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۱۰ ۰ ۰ ۱۹۴



یک اربعین نشستم و تنهاگریستم
در خویشتن شکستم و آنجا گریستم
غوطه زدم به خون خود از تیر اشتیاق
آنجا میان معرکه  هرجا گریستم
با حال مضطرب به تمنای وصل تو
با حال زار، بیدل وشیدا گریستم
گفتی می آیی وچوکه دیدم نیامدی
گریان شدم، حزین وسراپا گریستم
دلخوش به وصل بودم وایام عاشقی
از درد این فراق زغمها گریستم
موی سپید و حال نزارم بیا ببین
با حسرتی به دل به تماشا گریستم
با آنکه سوختم زغم ودرد اشتیاق
با اشتیاق از کشاکش دنیا گریستم
لبخند می زنم که نفهمد کسی که من
در بند غصه ماندم و حاشا گریستم
من دلخوشم به یاد همه خاطرات تو
با یاد خاطرات تو شب را گریستم
من راضی ام به آنکه تو لبخند می زنی
سارای من بخند منم که چو دارا گریستم
پایان نمی رسد غم امروز عشق  ما
آخر من از نخست ز فردا گریستم



 


علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۰۹ ۰ ۰ ۲۳۱

علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۰۹ ۰ ۰ ۲۳۱



ساقی مراجام بنوشان پرازشراب
تابسپری مرا سوی وادی التهاب
ازدیده خون فشانم ودل رارهاکنم
درجای جای وادی مستی واضطراب
فارغ زدرد عالم وآدم شوم دمی
برخویشتن نظرکنم ولطف بی حساب
درجسم خود بجنبم وشوری به پاکنم
تاجرعه ای بنوشم ازاین جام آفتاب
ازکوچه های سرد غروبم گذرکنم
دل رابه صبح سپارم و آفتاب


علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۰۹ ۰ ۰ ۲۴۶

علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۰۹ ۰ ۰ ۲۴۶



دور ازفراق وهجر یار
دور از غم وآزردگی
یادرغم واندوه کار
همراه ماباشد نگار
شیرین ترین روزگار
زیباترین داستان
یا بهترین عاشقی
شیواترین دلدادگی
باباغبان دربوستان
باکوه اندرکوهسار
بامرغ! امادرقفس
هم وآله وشیدا شدن
باعشق هم آواشدن
بایارهم پیمان شدن
باآب اندر جویبار
بایاردریک عشق پاک...!



 


علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۰۹ ۰ ۰ ۲۳۴

علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۰۹ ۰ ۰ ۲۳۴


عشق جز تو که در دل مانیست
کار عشق، کار ماها نیست
عاشقی کن که لذتی دارد
ورنه بی عاشقی پشیمانی ست
سرزدم چون به کوی عاشقان دیدم
اصلأ آنجا اگر واما نیست
دلسپردن مرام عشاق است
زآن سبب فکر دیگر آنجا نیست
در خودم چونکه جستجو کردم
دیدم این ره مسیر پایانی ست


علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۰۹ ۰ ۰ ۲۲۶

علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۰۹ ۰ ۰ ۲۲۶


گلی بودی گلستان از تو آباد
تو رفتی و گلستان رفت برباد
تو بودی ماه از تومشق شب داشت
از اینرو ماهرویی گشت ایجاد
شب مهتابی از فرط خجالت
کشیده ماه پایش را زبنیاد
چکاوک ها عجب شیرین زبانند
ورسم عشق را بردند از  یاد
خوشم با خاطرات تیر وخرداد
وصد انگیزه دارم من زمرداد
بیا ای مهربانم دست من  گیر
که جز تو نیست من را یار امداد
به کوی عشق  پرچم ها بلندند
به خاک عشق تو این پرچم افتاد
مرا سودای عشق و عاشقی کشت
زدرد عشق صدها داد وفریاد
فراموشم نخواهد شد عزیزم
تو بودی منشأ هر آنچه رخ داد
به بزم عاشقی سوزی ست بسیار
زحزن این دل غمگین ناشاد
جدا از تو نخواهدشد دل من
به رسم ووعده ی آن روزمیعاد
وظیفه جز به خدمت گو چه دارد
همان که نوکرت گردد قلمداد
به حکم خدمتت بستم کمر را
به تکریم وبه تعظیم تو استاد
به مژگان ترم جای تو والاست
به چشمانم بیا تا دل شود شاد
حقایق های این دل را بخوان تو
ولبخندی بزن بر شعر اضداد
شد این عمرم تبه دریاب ما را
تو رحمی کن براین شمع ره باد



 


علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۰۸ ۰ ۰ ۲۲۳

علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۰۸ ۰ ۰ ۲۲۳


نمی دانم چرا در فصل غمها ،مانده ای تنها
گذشته کاروان دل، چرا جا مانده ای اینجا
مگر عاشق نبودی تو ،خراباتی نبودی تو
که در خمخانه مستی، تو ماندی وغمی والا
نه شوری در سرت مانده، نه سودای وصال یار
غمین وخسته ماندی تو، میان سیل ماتم ها
از این مردم تو رنجیدی به روی عشق خندیدی
به طعنه این سخن گفتی، چه شد مهر ووفا مارا
به دنیا ناسزا گفتی زرنج وغصه نالیدی
مگر عاشق نبودی تو، در این شط شب رویا
دلت را شاد کن ای یار، بیا یکرنگ وصادق شو
که در این معرکه عشق است ومن یک عاشق شیدا
تو جانا نازنین من، خراباتی نشین من
به میخانه قدم بگذار به جامم کن می صهبا
عزیز من گل رازی به دنیا دل نمی بازی
به چشمانم بیا یکدم، در این تاریکی شبها
عزیز خسته جان من، نگار مهربان من
به حسرت مبتلا کردی دل این خسته را حالا
ودر انبوه شور من ،تو یک شعر پر از احساس
تویی در درد و غم مستور ،تویی در شعر ما پیدا
بیا احساس کن هستی، زجام عشق سرمستی
بیا احساس بودن کن همین امروز یا فردا
منم باران و برگی تو ،درخت سبز یغما را
رها شو تو رهاکن تو ،در این فصل خزان غمها
بیا شیرین جنونی کن، مرامجنون لیلی کن
بماند نقشی از فرهاد ،چو نقش بیستون ما را


علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۰۷ ۰ ۰ ۲۵۰

علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۰۷ ۰ ۰ ۲۵۰


چشمهای خونین من
چشمه جوشان غمند
وتنها
میان تند باد حادثه ها
قطره های اشک
شورناکی آن را می فهمند


علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۰۷ ۰ ۰ ۲۱۹

علیرضا ناظمی ۹۸-۸-۰۷ ۰ ۰ ۲۱۹


شعرهای علیرضا ناظمی

شاعر ،نویسنده و منتقد

اشعار و سروده های پارسی شاعر علیرضا ناظمی(ناظم)